جدول جو
جدول جو

معنی مهمان کشی - جستجوی لغت در جدول جو

مهمان کشی(مِ کُ)
عمل مهمان کش:
مهمان کند خزینه تو و من را
مهمانکشی است شیوه و هنجارش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
کشندۀ مهمان. که مهمان را از میان بردارد و بکشد. قاتل الضیف.
- مسجد مهمان کش، نام مسجد افسانه ای به ری که هر که شب در او می خفت می مرد. و در مثنوی مولوی بدان اشارت رفته است:
یک حکایت گوش کن ای نیک پی
مسجدی بد برکنار شهر ری
هیچکس در وی نخفتستی ز بیم
که نه فرزندش شدی آن شب یتیم
هرکه در وی بی خبر چون کور رفت
صبحدم چون اختران در گور رفت
خویشتن را نیک از این آگاه کن
صبح آمد خواب را کوتاه کن
هر کسی گفتی که پریانند تند
اندر آن مهمان کشان با تیغ کند...
مثنوی (دفتر سوم)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ / کِ)
عمل کمان کش. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمان کش شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
تیره ای از طایفۀ چرام (قسمت دوم از چهار بنیچۀ ایل جاکی کوه کیلویۀ فارس) (از فرهنگ جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا